3/08/2006
توضیحی نمیدم و میریم سر اصل مطلب
همونطور که گفتم بابا و مامان راست و چپ ازم عکس میگیرن و میدن بزارم اینجا. خب این خیلی خوبه آخه هم دوستان و آشنایان هم ، مامان بزرگ اینا و خاله هام و عمه و عمو و فک و فامیل ، هر کی بخواد منو زود ببینه و از آخرین اوضاع سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی و از همه مهمتر هنری (هنرهای بنده، اهم اهم ..) باخبر بشن سریعا میتونن از اینجا بخونن و ببینن و تا یکی دو ماه دیگه بشنون.
خب حالا عکسهای سومین روز زندگیمو براتون بزارم:
همونطور که گفتم بابا و مامان راست و چپ ازم عکس میگیرن و میدن بزارم اینجا. خب این خیلی خوبه آخه هم دوستان و آشنایان هم ، مامان بزرگ اینا و خاله هام و عمه و عمو و فک و فامیل ، هر کی بخواد منو زود ببینه و از آخرین اوضاع سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی و از همه مهمتر هنری (هنرهای بنده، اهم اهم ..) باخبر بشن سریعا میتونن از اینجا بخونن و ببینن و تا یکی دو ماه دیگه بشنون.
خب حالا عکسهای سومین روز زندگیمو براتون بزارم:
اینم از چشای نازم!
من و داداشم!!
بیب لی و باب لی!
مامان و بابا داشتن در مورد یه چیزایی یواشکی حرف میزدن که منم خودمو زدم به خواب و یواشکی چشامو بستم!
دیگه نمیشد خودمو نیگه دارم و خنده م میگرفت !!

به این حرکت وویگولندزج: لبخند ژوکوند

دیگه از بس پچ پچ کردن خوابم گرفت.
دیگه عصبانی شدم ها! اخمامو ببین!
و بلاخره خوابم گرفت!
خب اینم از گزارش امروز که به شما تقدیم شد. هنر نهفته ای که در این قسمت بود یکی یواشکی گوش دادن به حرف مامان بابا بود و دومی لبخندهایی که دل مامان و بابا و شما بیننده این عکسها رو آب میکنه!! خوب بیییییید!! :))